به گزارش خبرنگار مهر، نمی توان از وضعیت فلسفه تحلیلی در ایران زمین سخن گفت و از وضعیت فلسفه – به معنای کلی و عام آن – در ایران بسادگی گذشت. ما بیش از یک سده است که به صورت جدی با فلسفه های گوناگون غربی آشنا شده ایم ولی متاسفانه برخوردی جدی، روشمند و منطقی با این فلسفه ها نداشته ایم. یعنی اولاً مواجهه مان گزینشی – و آن هم به صورت غیرمدون – بوده و ثانیاً در گزینش این فلسفه ها کمتر به نیازها و مسائل جدی جامعه و فرهنگمان عطف توجه تشان داده ایم. این نکات سبب شده اند وضعیتی را مشاهده کنیم که پس از گذشت این زمان نسبتاً طولانی هنوز نتوانسته ایم به موقعیتی در خور در این زمینه برسیم. نگاهی به وضعیت تألیف و ترجمه آثار کلاسیک و جدید غرب این نکته را بوضوح و بوفور به ما نشان می دهد.
مشکل ما با فلسفه تحلیلی اما از مشکلی که با دیگر شاخه های موجود در فسلفه غرب – که بیشتر در فضای فکری آلمان و فرانسه پررنگ هستند – داریم بیشتر است. به چند دلیل. اول آنکه فلسفه تحلیلی فلسفه ای تخصصی است و مشکل ما با تخصص کم نیست. به همین جهت هرچند در زمینه ترجمه آثار فلسفه قاره ای هم با مشکلات زیادی روبرو هستیم مشکل ما با ترجمه آثار فلسفه تحلیلی حادتر است. به جرات می توان گفت در زمینه ترجمه آثار کلاسیک فلسفه تحلیلی با چند اثر ترجمه ای خوب هم روبرو نیستیم.
این در حالی است که بالاخره چند اثر فلسفه قاره ای به پارسی ترجمه شده اند. دوم آنکه فلسفه تحلیلی به صورت مستقیم با مسائل اجتماعی – سیاسی – فرهنگی ما عجین نیست. فلسفه تحلیلی همانطور که پاره ای از متفکران تصریح کرده اند فلسفه ای درجه دوم است که معارف دیگر را می کاود، تحلیل مفهومی می کند و درجه اعتبار آنها را می سنجد. بدین جهت در این فلسفه جذابیتهایی که در فلسفه قاره ای موجود است وجود ندارد. در ایران زمین به علت همین موضوع اقبال به فلسفه تحلیلی کمتر از فلسفه قاره ای بوده هرچند در این چند سال و به دنبال تبی که هر چند وقت یکبار در حوزه ای از حوزه های فلسفی رخ می دهد توجهی به فلسفه تحلیلی هم شده است. سوم آنکه اساتیدی که در زمینه فلسفه تحلیلی صاحب نظر باشند در ایران زمین زیاد نیستند.
تعدادی از دانشجویان که برای ادامه تحصیل به غرب رفته اند ممکن است با بازگشت خود این نحله از فلسفه را پربارتر سازند ولی تاکنون این امر رخ نداده و به همین جهت ما با فقدان اساتید در زمینه فلسفه تحلیلی روبرو هستیم. این فقدان البته همه حوزه های فلسفه تحلیلی را در بر گرفته است چه در زمینه فلسه دین و علم و هنر و چه در زمینه فلسفه منطق و فسلفه ذهن و فلسفه زیست شناسی. آخر آنکه سیاستهای کلان علمی کشور جای چندانی را برای فلسه های تحلیلی باز نکرده است و هرچند ما در زمینه فلسه قاره ای هم سیاستگذاری فکری – علمی را مشاهده نمی کنیم ام به جهت تخصصی بودن و خاص پسند بودن فلسفه تحلیلی باید حساب جداگانه ای را برای این حوزه باز کرد. امری که تاکنون رخ نداده است.
در دیار ما دو مرکز علمی متکفل آموزش فلسفه تحلیلی هستند. یکی از آنها گروه فلسفه علم دانشگاه شریف است و دیگری مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات. ما چه برای این دو مرکز و چه برای دیگر مراکز فلسفی که فلسفه به صورت عام و فلسفه تحلیلی به صورت خاص را تدریس می کنند واجد برنامه ای مدون و منظم نیستیم. به این چهار مورد می توان مواردی دیگر را اضافه کرد اما همین مجمل می تواند دورنمایی کلی و کلان از علت نضج نگرفتن فسلفه تحلیلی در ایران زمین ارائه نماید.
به نکاتی بسیار می توان اشاره کرد که این نکات می توانند وضعیت ما را در عرصه فلسفه تحلیلی بهبود بخشند. در گام اول باید به این نقطه برسیم که ما بسی به فلسفه تحلیلی نیاز داریم. آری فلسفه تحلیلی به مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما به صورت مستقیم پاسخ نمی دهد ولی هرگونه تصویری که از این مسائل ارائه شود در مقام تحلیل به فلسفه تحلیلی محتاج است. به قول یک متفکر برجسته ایرانی فلسفه تحلیلی بهداشتی ترین فلسفه ای است که وجود دارد و ما برای صراحت ذهنی و زبانی بدان بسیار محتاجیم.
رسیدن به این مقام - که ما بدین فلسفه نیاز داریم - البته محتاج کاری فرهنگی است و در این راستا می توان از سیاستهای تشویقی هم استفاده کرد. متأسفانه در کشور ما و حتی بین پاره ای از خواص این تلقی جا باز کرده که فلسفه تحلیلی مروج گونه ای اشرافیت ذهنی و نشستن بر برج عاج تفکر و دوری گزیدن از مسائل فکری – فرهنگی است. این در حالی است که مطلب به هیچ عنوان بدین قرار نیست. مری وارنوک فیلسوف معروف انگلیسی تصریح می کرد که هر دادگاهی نیاز به پاره ای فیلسوفان تحلیلی دارد که واژگان حقوقی به کار رفته از سوی آنها را تحلیل مفهومی کند. این سنت در غرب وجود دارد و بسیاری از نهادهایی که به ظاهر نسبتی با فلسفه تحلیلی ندارند فیلسوفانی تحلیلی را استخدام می نمایند.
نسبت فلسفه تحلیلی با فلسفه اسلامی بیش از ارتباط فلسفه قاره ای با فلسفه اسلامی است. ما در دل سنت خود با رویکردی منطقی – تحلیلی روبرو هستیم که می توانیم از این بستر برای برقراری ارتباطی جدی با فلسفه تحلیلی استفاده کنیم. می دانیم که در باب شرایط امکان فلسفه تطبیقی سخن و حرف و حدیث بسیار است اما تا اینجا می توان پذیرفت که روح حاکم بر پاره ای از شقوق فلسفه اسلامی با روح حاکم بر فسلفه تحلیلی بیگانه نیست. می توان از این اشتراکات استفاده کرد و به آثار مقایسه ای رو آورد.
دانشجویانی ایرانی برای تحصیل فلسفه تحلیلی به غرب رفته اند که با توجه به مشکلات اشتغال در دانشگاهها و مراکز پژوهشی غربی براحتی می توان آنها را جذب مراکز آموزشی کشور کرد. برای جذب این افراد البته باید از یک برنامه ریزی دقیق پیروی نمود. حق آن است که سیستم گزینش استاد در فلسفه هم مانند نظام کلی استخدام استاد در ایران معایبی دارد که برای هر جذب موجهی باید این سیستم کلی درست شود با این همه متولیان فلسفه در دانشکده های گوناگون خود می توانند با تدبیر در جذب این تازه فارغ التحصیلان موفق باشند.
فلسفه برخلاف پاره ای از رشته های علمی دیگر بجد با فرهنگ در ارتباط است و ارتباط آن با زبان ارتباطش با فرهنگ را نیز به خوبی نشان می دهد. همین باعث می شود به این نکته برسیم که اگر فارغ التحصیلان شاخه های علمی مختلف که در خارج به تحصیل مشغول بوده اند در بازگشت به کشور تردید دارند در باب دانش آموختگان فلسفه این نکته صدق نمی کند. اگر بخشی از رواج فلسفه تحلیلی در ایران زمین به داشتن استاتید فربه و جدی منوط است با استخدام این افراد می توان در راستای بهبود فسلفه تحلیلی در ایران همت گماشت.
آشنایی ما با تعدادی از نحله هایی که جدیداً در فلسفه تحلیلی نضج گرفته اند باعث می شود نسبت نزدیک و تودرتوی فسلفه تحلیلی با مسائل اجتماعی و سیاسی را بهتر درک کنیم. همانگونه که جان سرل در جایی اشاره کرده است فلسفه تحلیلی هم دوره ای متفاوتی را از سر گذرانده و هم اکنون از آن صبغه نظری و انتزاعی که واجد بود فاصله گرفته است. باید کاری کرد که این فاصله گیری و پاره ای از تأملات ژرف متفکران و فیلسوفان جدی و جدید تحلیلی که مسائل گوناگون انسانی از روابط بین شخصی تا مسائل سیاسی و اقتصادی را محور بحث خود قرار داده اند در معرض دید و نظر خوانندگان قرار گیرد. اینجا جایی است که اتفاقاً بسی ضروری است که آخرین دستاوردهای فکری فلسفه تحلیلی را عیان کنیم هرچند که تعدادی از مبانی اولیه آن هم برایمان مشخص نشده است. به طور مثال فیلسوفان تحلیلی زیادی در باب فرافلسفه سخن می گویند و مبادی و کارکردهای متفاوت فلسفه را می کاوند همانطور که فلسفه کاربردی و اخلاق کاربردی هم در دل همین سنت پرجلوه است. ترجمه تعدادی از این آثار برای نشان دادن صبغه کاربردی فلسفه تحلیلی بسی لازم و ضروری است.
ارتباط فکری متفکران ایرانی با فیلسوفان تحلیلی جدی نیست. پاره ای از آنها به ایران هم آمده اند و به جهت آنکه زبان دوم فلسفه پژوهان ایرانی عموماً انگلیسی است مکالمه هایی هم میان آنها سامان یافته است اما این مکالمه می تواند جدی تر از قبل برقرار باشد. بخصوص می توان از فضای مجازی اینترنت برای برقراری این گفتگوها کمال استفاده را برد. تجربه نگارنده این سطور نشان داده که این فیلسوفان مانند بسیاری از متخصصان دیگر غربی عموماً در دسترس هستند و براحتی می توان با آنها در قالب دغدغه های متفاوت به گفتگو نشست و راههایی برای مکالمه یافت. از این فرصت و مجال باید کمال استفاده را برد. هم اکنون طرحی در آموزش عالی برای دانشجویان دکترای همه رشته ها – و از جمله آنها فلسفه – اجرا می شود که بر طبق آن دانشجویان فلسفه می توانند دوره ای سه تا شش ماهه را در یکی از دانشگاههای مورد علاقه خود بگذرانند و در باب پایان نامه تحصیلی شان پژوهعش نمایند. می توان با راهکارهایی برنامه هایی چید که دانشجوایان دکترای فلسففه به دانشگاههایی بروند که سنت قوی فلسفه تحلیل در آنها حضور دارد.
نمی توان به فلسفه اندیشید و تاریخ فلسفه رانادیده گرفت. همانطور که تعدادی از پژوهشگران تاریخ فلسفه تذکارمان داده اند فلسفه چیزی جز تاریخ فلسفه نیست. این تاریخ البته در سنت فلسفه تحلیلی به اندازه فلسفه قاره ای پررنگ نیست اما همانطور که در بند سوم بدان اشاره شد فهم دقیقی از فلسفه تحلیلی هم به دست نمی آید مگر آنکه بتوان فهم درستی از تاریخ این فلسفه داشت. متأسفانه ما جز با دوره اول این فلسفه که به فرگه و وایتهد و راسل بر می گردد با دوره های دیگر آن اشنایی نداریم – هرچند که این دوره اول را هم بدرستی نمی شناسیم. فهم این تاریخ البته محتاج برگرداندن آثاری است که این دوره ها را بجد بررسی کرده اند و از نظر گذرانده اند.
مواد درسی دوره کارشناسی فلسفه در ایران زمین خللهایی دارد که از جمله آنها فقدان درسی است که فلسفه تحلیلی را به دانش آموختگان فلسفه با زبانی روان و سلیس معرفی نماید. فلسفه تحلیلی از یکسو با منطق عجین است و از سوی دیگر بجد با علوم تجربی ارتباط دارد. می توان از طریق این دو نسبت در بسط و معرفی فلسفه تحلیلی به دانش آموختگانی که در اوان راه دشوار فلسفه هستند همت گماشت. در فلسفه تحلیلی ما از یکسو فلسفه علم را داریم که براستی بدون داشتن تصویری درست از علوم تجربی قادر به پی جویی این نحله فلسفه مضاف نیستیم و از سوی دیگر با بحثهای تخصصی منطقی روبه رو هستیم که باید با منطق صوری جدید آشنا باشیم تا بتوانیم از این مباحث فهم درستی به چنگ آوریم. بدین جهت می توان مثلث فلسفه تحلیلی، منطق و علوم تجربی را در قالب چند درس چنان معرفی کرد که دانشجویان فلسفه به فهم نزدیک و خوبی از فلسفه تحلیلی برسند.
همه فلسفه ها و از جمله آنها فلسفه تحلیلی با زبام پدیدآورندگان آن گره می خورد. از آنجا که اکثر پدیدآورندگان فلسفه تحلیلی انگلیسی زبان هستند آشنایی عمیق و جدی با زبان انگلیسی برای رسیدن به فهمی عمیق از فلسفه تحلیلی لازم و ضروری است. متاسفانه وضعیت آموزش زبانهای خارجی در مراکز آموزشی ما در وضعیت نامطلوبی به سر می برد و طبیعی است که این وضعیت اثر خود را بر همه وجوه معرفتی جامعه ایران و از جمله آنها وضعیت فلسفه و فلسفه تحلیلی می گذارد. باید بجد فکری کرد که ما از وضع فعلی در این زمینه تکانی بخوریم.
نمی توان از شرایط امکان رشد فلسفه تحلیلی – و کلاً فلسفه – در ایران زمین سخن گفت و به فراهم آوردن فضایی که اندیشمندان در آن فضا بتوانند آزادانه به مکالمه مشغول باشند نیندیشید. حق آن است که جز در یک فضای امن و آزاد امکان رشد هیچ اندیشه ای فراهم نمی شود و فلسفه تحلیلی هم از این قاعده مستثنا نیست. از این رو باید اندیشه جدی گرفتن این فضای آزادانه و امن را جدی گرفت.
نظر شما